آرامش با نیلک

نیلک | روانشناسی آرامش درون مبانی عرفانی هنری آموزشی

آرامش با نیلک

نیلک | روانشناسی آرامش درون مبانی عرفانی هنری آموزشی

خوشبختی همین کنار هم بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
خوشبختی همین لحظه های ماست
همین ثانیه هاییست که در شتاب زندگی گمشان کرده ایم.

SANATPANJOM.IR

  • ۰
  • ۰

قاعده شمس تبریزی - مولانا - قواعد شمس تبریزی - مولوی بلخی - نیلک - عرفان نیلک - عارفانه

 

 

 

از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه‌ای به تو بزنند، خدا هم برای آنان دام می‌گسترد.

چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است.

نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند، نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد. فقط به این ایمان بیاور.

 

قاعده های صوتی و تصویری را اینجا ببینید. کلیک کنید 

نظرات (۳)

  • سایه های بیداری
  • با سلام و عرض ادب

    فکر نمیکنم شمس تبریزی توی عمرش چنین ضد و نقیضی سر هم کرده باشد که شما مطلب بالا را منسوب به وی بدانید .

    اگر بنابر نوشتۀ خودتان : « تا او نخواهد ، برگی از درخت نمی افتد » یک قاعدۀ کلی و به قول شما نقل قولی از شمس باشد ، باید محضر انور شما عرض کنم که همان حیله و دسیسه و دامی که دیگران برای شما نهاده اند ، به اذن همان خدایی رخ داده که بدون اذن او برگی از درختی نمی افتد . چطور میشود یک برگ از درختی بدون اذن او نیفتد ، اما حیله و دسیسه انسانها بدون اذن وی اتفاق بیفتد ؟ و جالب است خدا را در حد یک دسیسه چین و دام گستر تنزل میدهید و انگار میکنید که درجات فاخر و والایی به خدا نسبت داده اید . نمیدانم این اراجیف منتسب به شمس را از کدام سایت بی مایه و سخیف کپی پیست فرمودید ؛ اما لطفا قبل از اینکه مطلبی را از جایی کپی کنید ، حداقل معنی و مفهوم و محتوای آن را با اندیشۀ خویش بسنجید و سپس اقدام به باز نشر آن کنید . سپاسگزارم .

    پاسخ:
    اینکه هیچ برگی بدون اذن خداوند نمی افتد یعنی خدا بر همه چیز هوشیار است. 
    فردی که دسیسه و نیرنگ می کند به اذن خدا ربطی ندارد نه اینکه خدا بر اون واقف نباشه ، اتفاقا بر اون واقف است. 
    ولی همه چیز در این دنیا با تضادش معنی می دهد 


    اگر دسیسه و نیرنگ وجود نداشته باشد مقابل اون خیرخواهی و پاک بودن هم بی معنی می شود. 

    خدا هم بر برگی که می افتد اشراف دارد و هم بر دسیسه و نیرنگ و هم بر خیرخواهی و نیکی 

    و بین جبر و اختیاری که در دنیا جاری است در بعضی موارد دارای اختیار هستی که دسیسه و نیرنگ کنی یا خیرخواهی و نیکی !!

    بهتر است ما ظاهر و سطح کلمات را فقط نبینیم بلکه عمق و جان معانی آن را دریافت کنیم . 

    هیچ منافاتی بین این مسئله ندیدم 
  • سایه های بیداری
  • با سلام و احترام

     

    « همه چیز در این دنیا با تضادش معنی میدهد »

    با توجه به فرمایش شما در جملۀ بالا ، « خیر » بدون « شر » بی معناست .

    و همینطور بر عکس .

    در این مورد با شما موافق هستم و هیچ شکی در آن نیست .

    اما سوال :

    خالق خیر و شر کیست ؟

    لطفا در پاسخ خودتان موجودیت « شر » را به شیطان نسبت ندهید

    که خود او نیز مخلوق است .

    و هیچ مخلوقی نمیتواند بنیان و ذات چیزی را

    از « نیستی » به « هستی » بیاورد .

    ( ایجاد « وجود » از « عدم » فقط کار خداست )

    اگر جواب شما در رابطه با سوال بنده ، خدا باشد

    در آن صورت هر دو موجود را خداوند در وجود ما نهاده

    تا معنی و مفهوم این دو موجود متضاد ، نمایان شود .

    یعنی من شر به پا کنم و شما خیر .

    تا مفهوم خیر شما در مقابل شر بنده ، آشکار و هویدا شود .

    و همینطور عکس آن نیز صادق است .

    و اینکه در هر دو مورد ، من و شما مختار هستیم به انجام آن ،

    در این هم شکی نیست .

    اما اینجا یک سوال دیگر مطرح می شود

    که من و شما چرا باید پاسخ گوی عمل خداوند باشیم ؟

    می توانست فقط خیر را در وجود ما نهادینه کند

    و من و شما بدون درک « شر » ، به خیر و خوشی زندگی کنیم .

    چه نیازی بود که « شر » ی موجودیت بیابد تا ما از « خیر » خیر ببینیم ؟

    مگر بی وجود شر ، نمی توانستیم از خیر ، خیر ببینیم ؟

    اگر همه چیز با خیر شروع و ختم به خیر میشد ، آسمان به زمین می آمد ؟

    یا نقصانی در خلقت خداوند پدید می آمد ؟

    پس در رابطه با اصل وجودی شر ، می بایست خود خداوند پاسخ گو باشد

    نه من و شما .

    می توانست به شر موجودیت نبخشد ، اما بخشیده

    پس حالا که خودش شر را آفریده ، خودش نیز می بایست پاسخ گو باشد .

    اگر شر از بیخ و بنیان نبود ،

    من از کجا میدانستم که شر چیست ، تا شرارت کنم ؟

    انگار که چاقویی را دست یک بچۀ زبان نفهم بدهی

    و بعد انتظار داشته باشی آن بچه ، چشمش را با چاقو در نیاورد .

    اینجا مقسر چاقوست یا بچه ؟

    یا مادر بچه که به جای یک « خیر » یک « شر » دست بچه داده ؟

    لطفا نفرمائید که اگر چشم آن بچه در نمی آمد و کور نمی شد

    قدر بینایی و چشمش را نمی دانست .

    در آن صورت می بایست یک جایزه و کاپ هم به مادر بچه تقدیم کنیم

    که چنین فهمی در بچۀ خود ایجاد فرموده .

    به چه قیمتی ؟ به قیمت کور شدن ( بخوانید کور کردن ) بچه ؟

    اگر بفرمائید برای تکامل انسان لازم بود

    باز این سوال پیش می آید که به چه قیمتی ؟

    به قیمت پر کردن مخلوق در دوزخ ؟

    اگر بفرمائید برای الک شدن خوبها از میان بدها !

    باز این سوال پیش می آید که چه لزومی بود که بد یا شر خلق شود

    که داستان خوبها و بدها هم پیش بیاید ؟

    فقط خوبها چه مشکلی داشت ؟

    اگر در انجام عمل خیر و شر ، من و شما مختار هستیم

    اما در موجودیت این دو متضاد در ذات وجودمان « مجبور » هستیم .

    چون به دلخواه و اختیار ما در وجود ما نهادینه نشده

    بلکه به اجبار در وجود ما نهاده شده .

     

    حالا اگر جواب شما در رابطه با سوال بنده

    این باشد که خالق خیر و شر نیز من و شما هستیم

    در آن صورت باید خدمت شما عرض کنم که

    حتما من و شما هم خداییم که توانستیم در ذات خود

    موجودی را ایجاد کنیم که قبلا موجودیت نداشت

    حداقل می توان گفت آن هنگامی که جنینی در رحم مادر بودیم

    ( و حتی می توان دوران کودکی را نیز بدان ضمیمه نمود )

    چنین موجودی در وجود ما نبود و بعداً آن را برای خود خلق کردیم .

    چون شما نمیتوانید از جنین و حتی کودک یکساله توقع داشته باشید که

    بود و نبود خیر و شر را در وجود خود بداند یا بفهمد و یا برای خودش خلق کند

    نتیجه :

    موجودیت خیر و شر در وجود ما اجباریست .

    حالا اگر شما بچۀ خوبی هستید

    و با چاقویی که مادر دست شما داده

    چشم خودتان را در نمی آورید

    در مقابل ، من بچۀ بدی هستم

    که با همان چاقویی که مادر دستم داده ، چشم خودم را در می آورم .

    و اکنون اگر غرامت از خود من می خواهید

    آن حدیث دیگری است ...

    به قوا حافظ :

    درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

    کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

     

    نتیجۀ دوم :

    پاسخ گوی موجودیت خیر و شر در وجود ما ، خداست

    و پاسخ گوی به کار بستن این دو ، من و شما هستیم .

    اما اگر از بیخ و بنیان وجود نداشت

    ما نیز مجبور به پاسخ گویی در مقابل اعمال خیر و شرمان نبودیم .

     

    و باز فرمایش شما :

    « بهتر است ما ظاهر و سطح کلمات را نبینیم و جان معانی آن را دریابیم »

    دریافتم خب .

     

    بازی با کلمات در فلسفه و منطق و عرفان و سایر علوم

    ( منهای علوم ریاصی و فیزیک )

    یک امر دیرینه است

    و من و شما نیز نه اولین هستیم و نه آخرین .

    شما با کلمات بازی کردید . من نیز هم .

    و قصد و نیت بنده اثبات یا نفی چیزی نبود

    که بدان مباهات و تفاخر کنم .

    هر دو نوشتیم . آن هم با کلمات .

    نه چیزی کم و نه چیزی زیاد .

    فهم و درک آدمی ، به خواندن و دریافت کلمات نیست .

    بلکه به گنجایش آن « فهم » در فهم خود می باشد .

    به قول ارسطو : میدانم که هیچ نمی دانم

    و آن « میدانم » نخست

    همان اندازه و گنجایش فهم من است

    که از « فهم » در « نمی دانم » آخری ، گنجانده شده است .

    همین .

     

    با سلام 

    شما بسیار نوشتید و نوشته های شما نشان میدهد که در جستجوی حقیقت هستید و امیدوارم روزی به حقیقت برسید. 

    شک اولین قدم برای رسیدن به آگاهی است . پرسشگری نشانه درگیری ذهن برای جستجوی حقیقت است . .

    البته بنده زیاد اهل نوشتن و سخنوری نیستم چون راه حقیقت را در دل یافتم. .

    در پاسخ تمام سوالات شما و به قول خودتان بازی با کلماتتان فقط،میتوانم عرض کنم ، که کل جهان هستی بر پایه این دوگانگیها بنا شده است ، سیاهی و سپیدی ، زشتی و زیبایی ، روشنی و تاریکی ، خوبی و بدی و ...... 

    هیچکدام بدون دیگری هیچ معنا و مفهومی ندارد ، اگر شاهنامه را مطالعه بفرمایید تماما صحبت از همین دوگانیگهاست ، ضحاک ، فریدون و .... تمام اساطیر شاهنامه این مفاهیم را به زیبایی نمایان میکنند. 

    پیشنهادم اینست برای رسیدن به حقیقت شاهنامه را مطالعه بفرمایید. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی